کد اخبار

زندگینامه شهدا بجستان

شهدای شهرستان بجستان خراسان رضوی

بسم رب الشهداء والصدیقین

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ شهدای شهرستان بجستان خراسان رضوی خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از قسمت آرشیو موضوعی وبلاگ استفاده کنید. شما می توانید در این قسمت از آیکون «دانلود ها» فایل های مداحی ، مولودی ، آهنگ های حامد زمانی و ... را دانلود نمایید . از قسمت «آلبوم عکس» می توانید تصاویر شهدا تصاویر بعضی خاکسپاری ها و ... را مشاهده نمایید . در قسمت «توجه فرمایید» می توانید جملات زیبا و تاثیر بر انگیز را مشاهده نمایید . در قسمت زندگینامه شهدا می توانید زندگینامه ایشان را مشاهده نمایید و همچنین از زیر موضوع ها نیز می توانید استفاده کنید. بخش «خاطرات شهدا و امام» داستان هایی را مشاهده نمایید . در ضمن شما با نظرات سازنده خود می توانید ما را راهنمایی کنید و به این وبلاگ کمک کنید. با تشکر... مدیریت وبلاگ.

 

شهید محمد ميركي-بجستان

شهيد بزرگوار:    محمد ميركي  متولد:     1/1/1324 ، بجستان
پرواز:    15/10/1376 ،
در اهواز جانباز و در زادگاهش پس از
19 سال شهيد شد

محمد ميركي ، فرزند حسين وفاطمه ، در اولين روز فصل بهار 24 ، در بجستان ، در خانواده‌اي مذهبي و مستضعف ، ديده به جهان گشود . او سومين فرزند و تنها پسر خانواده بود. قبل از دبستان براي فراگيري قرآن به مكتبخانه رفت. سپس ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش به اتمام رساند ودر اين زمان به خاطر وضعيت بد اقتصادي خانواده براي كمك به والدين به كارگري پرداخت. سپس براي ادامه تحصيل وعدم وجود دبيرستان در بجستان راهي گناباد شد ولي به علت ضعف مالي از ادامه تحصيل بازماند و براي كاركردن به تهران رفت وبه شغل نانوايي مشغول شد. (1) سپس به خاطر علاقه به درس ، تحصيلات خود را تا اخذ مدرك ديپلم در رشته فرهنگ وادب ادامه داد. (2)
با دوستان ، خانواده و همسايگان بسيار صميمي وخوش رفتار بود. بسيار فعال و اجتماعي بود. در برابر مشكلات مانندكوه ايستادگي مي‌نمود. هميشه آرزو داشت براي جامعه شخصي مفيد باشد و خدمت به جامعه ، يكي از بزرگترين آرزوهايش بود.
در زمان كودكي همراه با پدرش كه روحاني بود به مسجد مي‌رفت. اوقات فراغت خود را يا در مسجد مي‌گذراند و يا صرف مطالعه كتابهاي مذهبي مي‌نمود.
در زمان قبل از انقلاب در تظاهرات شركت مي‌كرد. شبها تا صبح براي كمك به دوستان مجروح و زخمي خود مي‌رفت و آنها را به بيمارستان ويا جاهاي ديگر منتقل مي‌نمود. (3)
سيد محمد به دليل اينكه تنها پسر خانواده بود ، از سربازي معاف گرديد، سپس با خانم شهركي ازدواج نمود. ابتدا در بجستان زندگي مي‌كرد ، سپس به تهران عزيمت نمود. حاصل اين ازدواج ، دو فرزند پسر است. (4) وي پس از شغل شاطري ، در تاكسي تلفني به كار پرداخت وسپس به عنوان كارمند در سپاه پاسداران تهران مشغول  به كارشد.
در زمان جنگ ، از سپاه تهران به جبهه اعزام شد و در بمباران اهواز ، ضربه مغزي ،قطع نخاع و جانباز 90% گرديد. سيد محمد سرانجام پس از 19 سال جانبازي در تاريخ 15/10/76 ، به درجه ی رفيع شهادت نايل آمد. پيكر پاكش پس از تشييع ، در گلزار شهداي بهشت زهراي تهران به خاك سپرده شد. (5)
راهش پر رهرو باد

1. پرسشنامه شماره 1 (ويژه والدين) ص، 4،7،5  *   2. برگه مشخصات شهيد،ص1  
3.  پرسشنامه شماره 2 (ويژه خواهر وبرادر) ،ص27  * 4.    فرم اطلاعات آماري شهيد     *   5.  همان

 

 

 

 

 

  بسمه تعالي

 خواستم یادی از یاران پروازکرده روستا کنم که همه ما مدیون رشادت ها واز خودگذشتگیهای این عزیزان هستیم.اما افسوس که فقط با نام ونشان انها آشنا هستم وجسته وگریخته خاطره ای از آنها از زبان یارانشان شنیدم.بسی افسوس ودریغ.بسیار شرمنده شدم که از سیر وسلوک٬روش و منش زندگی این عزیزان اطلاعی چندان ندارم.البته لیاقت هم می خواهد تا بتوانیم از زندگی سراسر درس این عزیزان الگو بگیریم .در اینترنت نامشان را جستجو کردم وبه مطالب کلیشه ای زیر راجع به این عزیزان برخوردم.گفتم کاش همین مطالب را که در پایگاه شهدای شهرستان گناباد وجود داشت منتشر کنم تا هم یادی از این عزیزان کرده باشیم و هم اینکه اگر سعادت بود وخداوند متعال توفیقی به بنده حقیر داد خود را موظف کنم تا راجع به زندگی و منش وجوانمردی این عزیزان بیشتر تحقیق کرده ودر دسترس علاقمندان قرار دهیم.البته اگر لیاقت وسعادت این کار نصیب ما شود.از خداوند بزرگ طلب یاری داریم و از دوستان وهمقطاران وهمرزمان شهیدان عزیز نیز هم.
خداوند روحشان را شاد ومتعالی گرداند.انشا الله   
 
شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان عند ربهم یرزقونند. امام خمینی (ره)
 

                             شهید رضا احمدي نوق
  
شهيد بزرگوار: رضا احمدي نوق
آغاز:    15/6/1345، روستاي نوق بجستان
پرواز:  22/8/1365، سومار (ارتفاعات كنگاكش)

شهيد رضا احمدي –فرزند حسين- درشهريور ماه سال 1345 درروستاي نوق از توابع شهر بجستان ديده به جهان گشود.وي دومين فرزند خانواده بود.
درسه سالگي از نعمت وجود مادر محروم گرديد وتحت سر پرستي مادر ناتني قرار گرفت كه وي به شهيد بسيار علاقمند بود وتوجه خاصي به او مي‌نمود .
رضا به دليل نبود مدرسه ووضعيت اقتصادي  نامناسب خانواده تاسال پنجم ابتدايي تحصيل وسپس آن رارها كرد.(1) لازم به ذكراست دوسال رادرمدرسه ناصريه نوق و سه سال ديگر را در تهران درس خواند.(2) بزرگتر كه شد به همراه برادرش براي كار به تهران رفت ودر كارخانه سنگبري (3) و سپس دركارخانه قابلمه‌سازي مشغول به كار شد.(4)
او فردي آرام ودرعين حال پرتلاش وزحمتكش بود.كتب مذهبي همچون اصول كافي را مطالعه مي‌نمود. ارادت خاصي به ائمه معصومين مخصوصاً امام حسين (ع) داشت و زيارت عاشورا را بسيار تلاوت مي‌كرد.
در برابر مشكلات مقاوم ونسبت به حلال وحرام بسيار معتقد بود ودر ساخت مسجد وحسينيه همكاري لازم را مي‌كرد.ايمان،اخلاق ورفتار وصداقتش همه را شيفته خودكرده بود .
با شروع جنگ به زادگاهش، نوق ، باز گشت وفعاليتش را با نگهباني درپايگاه محل آغاز نمود. براي اعزام به سربازي به وي ابلاغ نشده بود.(5) اما او به طور داوطلبانه در سن 18 سالگي از طريق ارتش براي گذراندن خدمت مقدس سربازي به مناطق جنگي رهسپار شد. كه باحدود 20 ماه حضور درخط مقدم به عنوان گروهبان دوم سرانجام در آبان ماه سال 1365 در منطقه سومار،ارتفاعات كنگاكش براثر اصابت تير مستقيم دشمن به فيض شهادت نايل آمد وپيكر مطهرش در زادگاهش به خاك سپرده شد.

1. احمدي،حسين،سرگذشت پژوهي،ص2   *  2. نسايي،حسين،سرگذشت پژوهي،ص4 
 3. احمدي،حسين،سرگذشت پژوهي،ص2  *  4. عباس زاده،عزيز ا... سرگذشت پژوهي،ص4  
 5. احمدي،عبدالحسين،سرگذشت پژوهي ص1


 

 
                              شهيد   محمد رضا عِوضي
 
شهيد بزرگوار:   محمد رضا عِوضي    
آغاز:     15/6/1346 ، روستاي نوق بجستان گناباد
پرواز:    10/2/1361  ، خرمشهر

شهيد محمد رضا عِوضي – فرزند عبدالرحيم و صاحب جان – در تاريخ 15/6/46 ، در بجستان ، روستاي نوق ، در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. مايحتاج زندگي ساده اين خانواده شهيد، با كشاورزي ازدل زمين و همچنين كارگري به دست مي‌آمد.
وي تحصيلات خود را تا پنجم ابتدايي گذراند.( 1) از نظر درسي شاگردي زرنگ بود كه تمام همكلاسي‌ها و معلمان از او راضي بودند. در كارهاي گروهي ودسته جمعي شركت مي‌كرد،اما به دليل سن كم در مباحث سياسي كمتر ديده مي‌شد.
اوقات فراغت خود را در بسيج ويا در كمك به پدرش سپري مي‌كرد.
خواندن نماز جماعت را بر نماز فُرادي ترجيح داده ، در برپايي مراسمي از جمله دعاي كميل ، توسل و ندبه و.... تلاش وافري داشت .
با پيروزي انقلاب عضو بسيج شد و با شروع جنگ به دليل سن كم با تغيير در    شناسنامه اش عازم جبهه‌ها‌ي حق عليه باطل گرديد.
سرانجام وي در عمليات بيت المقدس منطقه خرمشهر در تاريخ 10/2/61 بر اثر اصابت تركش خمپاره شربت شهادت نوشيد.  پيكر پاكش پس از تشييع در زادگاهش به خاك سپرده شد.( 2 )
روحش شاد


1. فرم اطلاعات آماري شهيد  * 2. فضائلي ، محمد رضا ، سرگذشت پژوهي ، ص 9

 
                             شهید مردان حسن زاده
 

شهيد بزرگوار:  مردان حسن زاده
آغاز:   5/2/1345 ، روستاي نوق بجستان
پرواز:   12/12/1365 ، خرمشهر، شلمچه

شهيد مردان حسن زاده ، فرزند علي و فاطمه ، در تاريخ 5/2/ 45 ، در خانواده اي زحمتكش ومتدين در روستاي نوق بجستان ديده به جهان گشود. (1)
او تحصيلاتش را تا كلاس چهارم ابتدايي ادامه داد؛ سپس ترك تحصيل كرد وبه كار كشاورزي مشغول شد. (2)
قبل وبعد از انقلاب در اكثر تظاهرات شركت مي‌نمود وجزو اولين افرادي بود كه به عضويت پايگاه محل درآمد. (3)
او هميشه يك قرآن كوچك همراهش داشت وهر كاري كه مي‌خواست انجام بدهد با قرآن استخاره مي‌كرد. (4) احترام به بزرگتر‌ها را واجب مي‌دانست وبسيار شوخ طبع بود. (5)
در سال 64 عازم سربازي شد، او دوران آموزشي اش را در چالوس گذراند وبعد از آن عازم اهواز گرديد ودر لشكر 5 نصر مشغول خدمت شد . (6)  سرانجام در تاريخ 12/12/ 65 ، در خرمشهر بر اثر اصابت تركش به كتف وسينه ، به درجه رفيع شهادت نايل آمد. پيكر مطهرش بعد از تشييع در گلزار شهداي نوق بجستان به خاك سپرده شد. (7) 

 
1. فرم اطلاعات آماري شهيد  * 2. ارفعي ، محمد ابراهيم ، سرگذشت پژوهي ، ص 6  
 3. روحي ، محمد حسين ، سرگذشت پژوهي ، ، ص6  * 4. حسن زاده ، علي ، سرگذشت پژوهي ، ص4
 5. اسماعيل نژاد، وحيد رضا ، سرگذشت پژوهي ، ص3  * 6.  حاتمي ، رضا ، سرگذشت پژوهي ، ص 5-3  
 7. فرم اطلاعات آماري شهيد


شهید حبيب ا... مرادي نژاد

شهيد بزرگوار:   حبيب ا... مرادي نژاد
آغاز:  1/3/1343 ، بجستان
پرواز: 26/8/1379 ، ارتفاعات بجستان



حبيب ا... مرادي نژاد ، فرزند احمد و فاطمه ، در خردادماه سال 43 ، در بجستان از توابع شهرستان گناباد ديده به جهان گشود.     
تحصيلات خويش را تا سال سوم راهنمايي ادامه داد و سپس ترك تحصيل نمود. ازدواج نمود و از وي دو فرزند پسر و يك دختر به يادگار ماند.
سرانجام در،درگيري با اشرار مسلح در 26 /8/79 ، در ارتفاعات بجستان ، به فيض شهادت نايل آمد.   
 

 

 

 

 

 

شهيد بزرگوار:   مرتضي فرقاني
آغاز:  8/1/1346 ، بجستان
پرواز:  27/4/1362 ، منطقه كامياران  



شهيد مرتضي فرقاني – فرزند حسن و فاطمه – در فروردين ماه سال 46 در بجستان ديده به جهان گشود . وي چهارمين فرزند خانواده بود . وي پدرش را در كودكي از دست داد . تا اول دبيرستان ادامه تحصيل داد. اما براي تأمين مخارج خانواده مجبور به ترك تحصيل گرديد و در كنار كشاورزي و دامداري ، حرفه خياطي  را به خاطر علاقه زياد انتخاب نمود . (1)
وي علاقه‌مند به نماز بود به طوري كه موقع نماز در مغازه را مي‌بست  و به مسجد جوادالائمه مي‌رفت .
در صورت بروز مشكل فقط با خداوند مناجات مي‌كرد و از او مدد مي‌گرفت . شركت در مراسم تاسوعا و عاشورا ، درست كردن نخل و تعزيه خواني از جمله فعاليتهاي شهيد در ايام محرم بود.(2)
در دوران انقلاب هم همراه با شهيد كفاش در راهپيمايي‌ها شركت مي‌كرد .(3)
با پيروزي انقلاب ، فعاليت خويش را در پايگاه بسيج شهيد بهشتي بجستان آغاز كرد.(4) وبه جبهه اعزام مي‌شود.       
سرانجام در منطقه كامياران بر اثر اصابت تركش به سينه و شكم در تير ماه سال 62 به درجه ی عظماي شهادت  نايل آمد . پيكر پاكش پس از تشييع در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد .


1. مرجان زاده ، سيد رضا ، سرگذشت پژوهي، ص 5    *   2. فرقاني ، طوبي ، سرگذشت پژوهي، ص 5           
3. همان ، ص 9    *   4. خبره ، علي ، سرگذشت پژوهي، ص1
 

 

 

 

 

شهيد بزرگوار:   سيد محمد مدني
آغاز:   12/6/1340 ، بجستان
پرواز:   11/6/1360 ، بستان



شهيد سيد محمد مدني ، فرزند سيد جواد و ريحان، در شهريور ماه سال 1340 در شهر بجستان از توابع شهرستان گناباد ديده به جهان گشود.
دوران ابتدايي را در دبستان ازرقي ، راهنمايي را در مدرسه غزالي ومتوسطه را در دبيرستان فردوسي زادگاهش گذراند. با توجه به اينكه پدر سيد محمد، روحاني بودوكتابخانه اي كوچك در منزل داشت، از همان دوران كودكي با فرهنگ كتابخواني آشنا شد وبيشتر وقت خود را به مطالعه كتابهاي مختلف سپري مي‌نمود.
او فردي ساكت ، آرام ، قانع و در كارهاي خير پيشقدم بود با برگزاري دوره‌هاي قرآن به ديگران نيز تعليم مي‌داد به شعر و شاعري علاقمند و اهل قلم نيز بود.
سيد محمد ، مبارزات خود  عليه رژيم شاه را از دوران متوسطه در بجستان آغاز كرد. شركت در تظاهرات عليه حكومت فاسد پهلوي ، سر منشأ حركت دانش آموزي اش قرار گرفت.
حركت به سوي يك جامعه اسلامي سالم ، نجات امت اسلام مخصوصاً مردم مظلوم فلسطين ، ايجاد عدالت اجتماعي و رفع گرفتاري مسلمانان جهان از مهمترين دغدغه‌هاي فكري شهيد مدني بود.
در اوايل انقلاب به همراه دوستانش ابتدا  مسجد ساباط و سپس براي بالا بردن سطح علمي و ديني جوانان و نوجوانان كتابخانه‌اي در كنار مسجد تأسيس نمود.
براي گذراندن دوره سربازي كه مصادف با آغاز جنگ بود. از يگان ارتش ، لشگر 92 زرهي به عنوان خط شكن به جبهه اعزام شد. وي مدتي تك تيرانداز  وآرپي جي زن بود.
سرانجام سيد محمد در ارتفاعات ا... اكبر در شهريور ماه سال 60 جام شهادت را سركشيد و در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.      
 

 

+ نوشته شـــده در شنبه سی ام مهر 1390ساعــت7 بعد از ظهر تــوسط ابوالفضل خاکسار | آرشيو نظرات
شهيد علي اکبر حسين زاده زين اباد
يادي از شهيد علي اکبر حسين زاده
 

شهيد علي اکبر حسين زاده در سال ۱۳۴۲ در خانواده اي مذهبي و معتقد در روستاي

شهيد علي اکبر حسين زاده در سال ۱۳۴۲ در خانواده اي مذهبي و معتقد در روستاي زين آباد بجستان ديده به جهان گشود.در مرداد ۶۱ از کميته انقلاب اسلامي راهي جبهه شد و در تاريخ ۲۶ فروردين ۶۲  در عمليات والفجر يک در منطقه شرهاني بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به درجه رفيع شهادت نايل و بنا بر وصيتش در گلزار شهداي زادگاه خود «زين آباد بجستان» به خاک سپرده شد.در بخشي از وصيت نامه اين شهيد آمده است: پروردگارا! تو را شکر مي کنم که مرا جواني پرقدرت قراردادي، تا بتوانم در دفاع از وطنم بکوشم. حال که چنين پيش آمده که آمريکاي جنايتکار به وسيله مزدورانش در منطقه به خاک اسلامي ما تجاوز کرده است اين وظيفه ماست که از کشور و انقلابمان محافظت و دفاع کنيم، پس بنابر وظيفه اي که دارم روانه ميدان نبرد مي شوم، به کربلاي ايران، جايگاه عشق، جبهه نبرد حق عليه باطل مي روم تا بتوانم انجام وظيفه کرده باشم و اگر دشمن مرا از پاي درآورد، با دادن جان ناقابل خود، به دشمن بفهمانم که شهادت سرخ را بهتر از زندگي در اين دنيا مي دانم.ما هرگز از پاي نمي نشينيم و تسليم زور نمي شويم، چون اين مرام تمام رهبران و امامان ما بوده است.

 

 

 

شهيد جوادزاده: (( جبهه بهشت است و من فقط براي رضاي خدا به جبهه مي روم و اگر شهيد شدم مرا حلال كنيد.))

شهيد بزرگوار : محمود جوادزاده

آغاز : 10 / 4/ 1350 ، بجستان

شهادت : 4/10/ 1365 شلمچهٌ

شهيد محمود جوادزاده ، فرزند ابوالقاسم و زهرا، در دهم تيرماه 1350 در خانواده اي كشاورز در بجستان متولد شد. درسن 7 سالگي به مدرسه رفت. پس از گذراندن دوران ابتدايي ، وارد راهنمايي شد و علي رغم علاقه اي كه به درس خواندن داشت ، ترك تحصيل كرد.

در كارهاي كشاورزي به پدرش ودر خانه به مادرش كمك مي كرد . همواره در همه كارها با والدين خود مشورت مي كرد . هنوز به سن  تكليف نرسيده بود كه نماز را اول وقت مي خواندو همه ماه رمضان روزه مي گرفت. از غيبت ، تهمت و دروغ پرهيز مي كرد. به دعاي كميل و ندبه علاقه داشت. قرآن ومفاتيح را بسيار مي خواند . به امام حسين (ع) ارادت خاصي داشت و هميشه در هيئت هاي عزاداري ، زنجيرزني و سينه زني سقا بود و مي گفت: « من سقاي امام حسين(عليه السلام) هستم.»

به امام خميني بسيار ارادت داشت و همواره روي ديوار مي نوشت: « امام را دعا كنيد.»

در دوران جنگ تحميلي ، اولين بار در سن 14 سالگي به جبهه اعزام گرديد. سه مرتبه به جبهه رفت و مسئوليت پست چي را بر عهده داشت. و با رساندن نامه ها به رزمندگان باعث تقويت روحيه آنها مي شد.

سرانجام محمود در مرتبه سوم كه به جبهه رفت در تاريخ 4/10/1365 در منطقه شلمچه عمليات كربلاي 4 بر اثر اصابت تركش ، اين زمين خاكي را ترك نمود وآسماني شد. پيكر پاكش را در گلزار شهداي بجستان به خاك سپردند.

 

+ نوشته شـــده در شنبه چهاردهم اسفند 1389ساعــت3 بعد از ظهر تــوسط ابوالفضل خاکسار | آرشيو نظرات
شهيد بزرگوار: علي اصغر جعفريان اول فخرآباد،

شهيد بزرگوار: علي اصغر جعفريان اول  فخراباد

آغاز: 10/7/1331  روستاي فخرآباد، بجستان

شهادت: 29/12/1360 ، شوش

شهيد علي اصغر جعفريان اول ، فرزند امام بخش و خيرالنساء در تاريخ 10/7/1331 در خانواده اي بسيار مستضعف اما مذهبي ومتدين در روستاي فخرآباد بجستان ديده به جهان گشود. بعد از تولد علي اصغر خانواده اش به دليل فقر شديد مجبور به ترك ديار خود شدند وبه گنبدكاووس مهاجرت كردند تا در آنجا با كارگري امرار معاش نمايند، و اما بعد به پيشنهاد پدرش ازدواج كرد و براي زندگي عازم روستاي خود شد.

او به دليل فقر شديد نتوانست درس بخواند اما در سن 12 سالگي به دليل علاقه زياد به مداحي در نهضت سوادآموزي ثبت نام نمود و خواندن ونوشتن را آموخت.

او در انقلاب در تظاهرات شركت مي نمود و ديگران را نيز تشويق مي كرد. بعد از انقلاب نيز عضو فعال پايگاه بود و شبها در روستا نگهباني مي داد. خوش اخلاق و مهربان بود. در مداحي هايش بيشتر از حضرت ابوالفضل (ع) مي خواند ؛ شجاع بود و حرف حق را بي پرده بيان مي كرد.

علي اصغر با وجود 4 پسر و1 دختر در اوايل جنگ از طريق بسيج به صورت داوطلبانه در تاريخ 5/12/1360 عازم جبهه شد ودر عمليات فتح المبين شركت كرد و بعد از ايثارگري هاي فراوان در تاريخ 29/12/1360 در شوش بر اثر اصابت تركش به سر و سوختگي به درجه رفيع شهادت نايل آمد و پيكر مطهرش بعد از تشييع جنازه اي با شكوه در گلزار شهداي روستاي فخرآباد بجستان به خاك سپرده شد.  

 

 

 

 

برادران شهيد سيد جعفر و  سيد رضا ثقه الاسلام علوي

 

سيد جعفر در 28/ 9/1339 در بجستان متولد شد . و در 6/12/1364 در سليمانيه عراق به شهادت رسيد.

 

شهيد سيد جعفر ثقه الاسلام علوي – فرزند سيد ابوالحسن و صغري – در آذرماه 1339 ، در بجستان متولد شد.

 

پدر سيد جعفر ، كارگر شهرداري بود. مــادرش نيز حـمامي مي كرد و به سخـتي مخارجشان را تامين مي كرد. و او با اتمام دوره دبيرستان ، به دليل بي بضاعتي خانواده ، ترك تحصيل كرد. تا15 سالگي در مشهد به شغل نانوايي مشغول بود ، پس از ازدواج ، درآن سن ، شغلش را به سفوري شهرداري تغيير داد وبه مدت هفت ماه از زندگي مشتركش، در منزل پدري خودش زندگي مي كرد تا اينكه خانه خودش ساخته شد. ثمره اين ازدواجش ، فرزندي به نام مصطفي مي باشد.

 

در مبارزات سياسي قبل از انقلاب ، در تظاهرات وفعاليتهاي پايگاه بسيج شركت مي كرد.

پس از شروع جنگ نيز، به خاطر دفاع از ناموس اسلام و انقلاب وانجام وظيفه ي جهاد، مشتاقانه به سوي جبهه شتافت و در همان اولين مرتبه حضور ، در عمليات والفجر9 در اثر اصابت تركش به پهلو، به درجه رفيع شهادت نايل شد.

 

پيكر مطهرش را در زادگاهش دفن كردند.

 

«شهيد سيد رضا :»

 

سيدرضا در 3/12/ 1345 در بجستان متولد شد و در 9/12 /1362  در هورالعظيم – مجنون مفقود الاثر گرديد.

 

شهيد سيدرضا ثقه الاسلام علوي – فرزند سيد ابوالحسن و صغري- در زمستان 1345 ، در بجستان متولد شد.

 

به دليل زندگي سخت خانواده ، ايشان پس از گذراندن دوره ابتدايي ، مدرسه را رها كرد، به كار نانوايي مشغول شد.

 

شركت در تظاهرات ، عضويت در پايگاه مقاومت شهيد چمران ، كشيك هاي شبانه و ...، از فعاليتهاي انقلابي اش مي باشد.

 

با شروع دفاع مقدس ، به عنوان بسيجي داوطلب و با مسئوليت تك تيرانداز ، درجبهه هاي نبرد حق عليه دشمن حاضر شد.

 

سيد رضا در منظقه هورالعظيم مجنون ، در عمليات خيبر ، مفقود الاثر گرديد و هرگز به زادگاهش باز نگرديد.    

 

 

 

 

 

 

شهيد بزرگوار : محمد حسين تنورمال

آغاز : 19/4/ 1340 ، بجستان

شهادت: 23/5/1361 ، شلمچه

محمدحسين تنورمال ، فرزند علي اكبرو فاطمه ، در خانواده اي مؤمن ومستضعف ، دربجستان ديده به جهان گشود. درسن 6 سالگي در دبيرستان ازرقي مشغول تحصيل شد و پيش از اتمام مرحله ابتدايي وارد مقطع راهنمايي گرديد. محمدحسين تنها فرزند واميد خانواده اش بود ، اودر سال سوم راهنمايي مدرسه را ترك گفت؛ تا با اشتغال به جوشكاري، پدر را كه به كار كم درآمد چوپاني مي پرداخت ، درتامين هزينه هاي زندگي ياري دهد.

آرام ، پركار وسخت كوش بود. براي پدرو مادر خانه اي ساخته بود . بسيار به آنها احترام مي گذاشت. و در كارها با آنها مشورت مي كرد. در امور خيريه شركت داشت . در هيئت ابوالفضلي بجستان ، مشك به دوش ميان عزاداران راه مي رفت وسقايي مي كرد.

پخش وتوزيع اعلاميه هاي امام (ره ) ، شركت در تظاهرات ، مسئوليت ونگهباني شبانه در پادگان ، فعاليت در پايگاه مسجد ساباط و.... ، بخشي از تلاش هاي ابتدايي او مي باشد.

محمدحسين به عنوان سرباز وظيفه ارتش ، نيروي رزمي پياده ، درميادين نبرد حق عليه ظلم حاضر شد و در پاسگاه زيد ، در اثر اصابت تركش به سينه و صورت به فيض عظماي شهادت نائل شد. پيكر گلگونش در گلزار شهداي بجستان به خاك سپرده شده است. 

 

 

 

 

شهيد بزرگوار نادعلي پورفاطمي

تولد: 22/6/1333 روستاي جزين شهرستان بجستان

شهادت: 22/1/1361 تنگه چزابه

شهيد نادعلي پورفاطمي ، فرزند رجبعلي وبانو در خانواده اي كشاورز ومستضعف در روستاي جزين از توابع بجستان متولد شد.  داراي سواد خواندن ونوشتن بود.

قبل از خدمت سربازي اقدام به امر مقدس ازدواج نمود ، كه يك پسر و دو فرزند دختر از او به يادگار مانده است.

همزمان با جريان مردمي انقلاب در سراسر كشور، در تظاهرات شركت مي جست و به نصب عكس واعلاميه بر درو ديوار شهر ، اقدام مي كرد تا ازاين طريق حمايتش نسبت به امام و نفرتش از رژيم حاكم را اعلام دارد.

نادعلي علمداري وسردستگي هيأت عزاداري اباعبدالله را داشت. مرد راستگويي بود لبش به ذكر وتسبيح گويا بود.

ويژگي كه او رااز سايرين متمركز مي كرد، بي باكي وشجاعتش بود. در جبهه مسئوليت آرپي چي زن را به عهده داشت. ودر تنگه چزابه دراثر اصابت تير مستقيم دشمن به ناحيه سر، جام شهادت را سركشيد و به ديدار محبوب شتافت.

پيكر مطهرش در گلزار شهداي زادگاهش مدفون مي باشد.

 

 

 

 

شهيد احمد پردل

آغاز : 4/2/1331 ، بجستان

شهادت: 9/12/1362 ، جزيره مجنون

احمد پردل فرزند عباس وحاجيه ، درخانواده اي متدين در بجستان به دنيا آمد وچشمانش از بدو تولد باز نبود وپس از نذر ونياز فراوان پدر ومادر درسن6 ماهگي چشمانش را گشود

احمد در زادگاهش پرورش يافت وبه مكتب خانه رفت ازآن طريق خواندن ونوشتن را آموخت . اما به خاطر تنگدستي خانواده وفقدان امكانات آموزشي در زادگاهش نتوانست در مدرسه به تحصيل بپردازد .

درسن 15 سالگي دركارهاي كشاورزي به خانواده كمك ميكرد. سپس براي كار راهي تهران شد . ومدتي به نانوايي مشغول بود. در سن 23 سالگي نيز بايكي از بستگانش كه دختري مؤمن بود ازدواج كرد ثمره آن پيوند يك فرزند پسر وسه فرزند دختر مي باشد.

درايام سوگواري اباعبدالله ، سقاي عزاداران بود . وبا آب وچاي از آنها پذيرايي مي كرد. وكارهاي روزانه مسجد را انجام مي داد.

توزيع نوارهاي ونصب اعلاميه هاي امام (رحمة الله عليه )‌ در زادگاهش جلوداري راهپيمايي ، تاسيس بسيج وسپاه بجستان وآموزش نيروهاي نيروهاي بسيجي ، مختصري از فعاليتهاي انقلابي اش مي باشد.

احمد دوره آموزشي خدمت را درتربت حيدريه گذراند ودر مرزن آباد چالوس خدمت كرد. از طريق سپاه عازم جبهه شد وبه درجه رفيع شهادت نائل آمد .

 

 

 

 

شهيد بزرگوار: علي بوري بجستان

آغاز:10/10/1347            پرواز: 1/2/1366 بانه

علي بوري اولين فرزند عباسعلي وفاطمه- در ديماه 1347 درخانواده اي كشاورز ديده به جهان گشود. پدرش ميگويد:« اسم شناسنامه اي اش «علي» بود ولي چون نام پدربزرگش «علي اكبر» بود اورا به اين نام صدا ميزديم» علي درسن پنج،شش سالگي ، براي آموختن قرآن، راهي مكتب خانه شد. پس ازآن تحصيلاتش را درمدرسه آغاز كرد. در اوقات فراغت از تحصيل ، دركار دامداري پدر را ياري مي داد يا سركوره مي رفت. وچون فرزند وپسر بزرگ خانه بود، درامور خانه نيز بسيار كمك مي كرد. بزرگتر كه شد درايام تعطيلات، به تهران مي رفت وبه كار نانوايي مشغول مي شد وازاين راه مخارج تحصيلي اش را با دسترنج خود به دست مي آورد. اوتحصيلاتش را تا مقطع متوسطه، سال دوم ادامه داد وهمزمان با آغاز جنگ تحميلي، به خاطر حضور درجبهه مدرسه را رها كرد. علي ازهمان كودكي ونوجواني ، خود رادرمساجد وپايگاه بسيج پيداكرده بود. براي خواندن نماز به مسجدكوچك محله خود مي رفت. بچه هاي همسايه را هم جمع ميكرد وبا خود مي برد وقرائت نماز را به آنها مي آموخت؛ وبه آنها قول مي داد هربار كه بااو به مسجد بروند، درعوض باآنها فوتبال بازي خواهد كرد واينگونه مشوقشان مي شد. پيوسته متبسم بود . دركارهاي خير پيش قدم مي شد واگر كاري از عهده اش بر مي آمد، كوتاهي نداشت. قبل از انقلاب كم سن وسال بود؛ اما درتظاهرات حاضر مي شد، به نصب اعلاميه مي پرداخت، نوارهايي راكه پدرش از تهران مي آورد گوش مي داد. پس از پيروزي هم نيز، از طرف مدرسه ، درراهپيمايي ها شركت مي كرد؛ ودر بسيج وپايگاه شهيد بهشتي فعاليت داشت؛ همچنين به جمع آوري كمكهاي مردمي ، براي جبهه مي پرداخت. پس ازشروع جنگ به عنوان بسيجي داوطلب، دوره آموزش رسمي رادر پادگان 17 شهريور تايباد گذراند؛ پس ازچند روز، ازطريق سپاه پاسداران ، به جبهه حق پيوست تاانجام وظيفه نمايد. مسئوليتش در جبهه آرپي چي زن بود . علي در نوزدهمين بهار عمر، دراولين مرتبه حضورش درجبهه درعمليات كربلاي 10 براثر اصابت تركش خمپاره به سر به شهادت رسيد. پيكرپاكش را در سالروز ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام درمزار شهداي بجستان ، به خاك سپرده اند.

 

 

امام رضا(ع) او را طلبید/حکایت «شهید محمد مردانی» که پیکرش از کرمانشاه به مشهد رفت

سال 87 روز قبل از تولد امام رضا(ع)، نمی دونم چه حسی وادارم کرد که بیام بهشت رضا(ع). عجیب دلتنگ شده بودم. انگار همه غصه های عالم را با من تقسیم کرده بودند. حس پنهانی مرا در بین قبور شهدا به دنبال گمشده و مرادی می کشاند و کمیل هم با تعجب فقط دنبال من راه می آمد. آفتاب داغ تابستان صورتم را عجیب نوازش می کرد و از طرفی حال و هوای آن روز من را منتظر قرار داده بود. وقتی که در بین قبور شهدا راه می رفتم از فاصله ای دور چشمم به پدر و مادر شهیدی افتاد که در ظهر گرما به زیارت شهیدشان آمده بودند؛ ظهر... گرم... تابستان... خلوت...

به آن ها نزدیک می شوم و مهمان محبت و صفای آن ها می شوم. از روی سنگ مزار شهید مشخصاتش را نگاه کردم؛ شهیدمحمد مردانی، شهادت کردستان. از آجیل و میوه و شیرینی و انواع تنقلات که کنار تربت شهید بود، خیلی تعجب کردم. مادر شهید که تعجب مرا دیده بود شروع کرد به صحبت کردن؛ قبل از اینکه ما سؤالی بپرسیم:

محمد تنها فرزند ماست. امروز روز تولد محمده و ما اومدیم براش جشن تولد بگیریم.

وقتی چهره کمیل رو نگاه کردم، بغض رو در نگاهش دیدم. نمی دونم چی شده بود که ما از مسافتی دور دعوت شده بودیم به جشن تولد شهید در کنار مزار شهید. دیگه اشکمان مجالی برای سؤال پرسیدن به ما نداد. مادر شهید که بغض ما را دید، شروع کرد به روایت از شهید:

روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به امام رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند.

اینجا بود که پدر شهید با تمام کسالتی که داشت، شروع کرد صحبت کردن. می گفت: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم سربازی شد. حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که جنگ شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور ه


نظرات شما عزیزان:

بهناز
ساعت16:24---28 اسفند 1393
http://loxblog.ir/images/smilies/smile% 20(5).gif:):):):):)

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:,

] [ 15:27 ] [ محمود جوادزاده ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه